از زمین خاکی تا آسمان افلاکی....

از زمین خاکی تا آسمان افلاکی....
قالب وبلاگ

[ دو شنبه 29 مهر 1398برچسب:, ] [ 21:34 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

خواهرم نکند پا روی خون شهدا بگذاری....

 

[ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:28 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

شرط عشق جنون است... ما که ماندیم مجنون نبودیم

[ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:عشق,جنون,مجنون,ماندن, ] [ 21:25 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]


سکوت کن! آهسته برو. آهسته بیا.

 اینجا غیرت ها دارند می­خوابند.

شايد اگر صداي خمپاره هاهنوز در شهرمان مي پيچد

يا همت و باقري بودند

اصلا ولش كن بهتر است ارام بروي

اينجا خيلي وقت است غيرت ها خوابيدند  

[ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:19 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

پاهایت کو ؟ به پای کی جنگیدی ؟
کو دستانت ؟ به جای کی جنگیدی ؟
این ها که تو را نمی شناسند هنوز...
پس بابای گلم ! برای کی جنگیدی ؟

[ جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, ] [ 22:32 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

آی جوون ایرانی.من که میدونم تو ته دلت هیچی نیست.میدونم ته دلت با شهید و غیرتشو مردونگیش و فداکاری که کرد صافه.ولی خدایی بیاین سر و ته دلمون رو یکی کنیم.هرچی غیرت تو وجودمونه یه جا کنیم.با اصول.بدون توجه به قضاوتای آدمای ظاهر بین با خودمون رو راست بشیم.شهدا رو یاد کنیم و مدیون جوون مردیشون باشیم.نذاریم خونشون فرش زیر پامون بشه.خودمو گول نزنیم و یادمون بیاریم واسه چی رفتن.واسه ایرانشون.واسه کشورشون،دینشون.واسه ناموسشون.دچار غرب زدگی هم نشیم چون ما ایرانی هستیم و اصالتمون چیز دیگه ای میگه.تو که دیگه دم از کوروش و نژاد آریایی میزنی خیر سرت.یکم فک کن بین لیاقتت چیه.از ما گفتن بود.........

[ شنبه 29 تير 1392برچسب:جوون,ایرانی,ناموس, ] [ 1:34 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

[ سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ] [ 13:59 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

کی میگه جوونای ما شهدا رو فراموش کردن؟؟؟؟؟؟؟؟

[ سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ] [ 13:54 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

زمان جنگ اینجوری تو صحنه حاضر میشدن

و اما امروزه هم در صحنه حاضر میشن اما اینجوری

[ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, ] [ 13:46 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!


دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"

[ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, ] [ 13:43 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

[ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, ] [ 13:41 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

پسرم قرار بود عصای پیریم باشی بابا...
اینجوری؟!؟!؟!؟!

[ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

عزیزتر از جونم الهی مادر قربونت بشه
وقت رفتن قد رعنای علی اکبر و داشتی مادر!!
چرا علی اصغری برگشتی فدات شم؟؟؟؟
[ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, ] [ 21:29 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

ای شهید چرا بست نشستــــه ای؟؟؟
چرا سر در گریبانی؟؟؟
فدای این حیای تو ای شهیـــــــــد
چه عارفانه خدایی شدید ...و چه جاهلانه باختیم...
بابی انت . وامی...

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:, ] [ 22:48 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..
با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،
هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:آستین,قنوت,مردانگی,شهید, ] [ 22:45 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

ای شـهـیـد !


هـر روز میخـوانـمت ... چـه جـوابـم گـویی ... چـه نـگویی ...


ای آنـکـه " عـنـد ربـهـم یـرزقـون " را بـرای تـو گفتـه اند ...


لقمـه ای بـرای روح ِ گرسنـه ام میـگیری ؟؟؟

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:, ] [ 22:41 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

خاطرات یک سرباز عراقی:

یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.

آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.

بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟

سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »

بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ،

امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما

بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »

جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:

« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:سن,سربازی,عاشقی, ] [ 22:32 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

مکه برای شما فکه برای من...
بالی نمیخواهم...
این پوتین های کهنه هم میتوانند مرا به آسمان ببرند...
(شهید آوینی)

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:آوینی,شهید, ] [ 22:20 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ] [ 23:0 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

حساسیت داشت به بوی کباب،
حـالــش خیـلی بد می شـد…
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟

گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد
و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نرود،
آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند…

تو به این بو حساس نمی شدی ؟ !!!

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:بو,کباب,مین,حساس, ] [ 22:33 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

بعضی ها به بی حجابی خود افتخار میکنند…

بعضی ها به بی غیرتی خود افتخار میکنند…

بعضی ها به بی حجابی زنان خود…

و بعضی ها به بی غیرتی مردان خود افتخار میکنند…

و دیگر اینکه بی سیمچی ما خسته شد از نوشتن بی غیرتی بعضی ها و بی حجابی بعضی ها

خدایا ؟

خداوندا؟

تو یاریمان کن…

کمک کن تا در عبور از این رشته نازک طناب  پامون نلغزد

منبع:www.asemaniha.com

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:بیسیم چی,بی غیرتی,حجاب,غیرت, ] [ 22:28 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که...

معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف علی و گفت:
«ببین علی جان! موضوع انشاء این بود که «در آینده می خواهید چه کاره بشین.»
باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی.مثلا پدر خودت چیکارست؟؟

آقا اجازه! .....شـهِـیـد.......

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:شهید,انشا,معلم,موضوع, ] [ 16:4 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

نقل قول:

جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد. دستور رسید. هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد

 نشود. من به اتفاق یکی از بچه‌هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم.

 کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه

 می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند.

 نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت.

 جلو رفتم و گفتم: "لطفا کارت شناسایی."

 گفت: "ندارم."

 گفتم:"ندارید؟"

 گفت:" نه ندارم."

 گفتم:" پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!"

 دستش را روی شانه راننده زد و گفت: "حرکت کن:

 جلویش ایستادم و گفتم:" کجا؟"

 گفت:"تو محوطه"

 گفتم: "نمی شه"

 گفت: "بهت میگم بروکنار."

 گفتم:"نه آقا نمیشه."

 گفت:"چی چی رو نمیشه، دیرم شد."

 محکم واستوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم:

 "آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن."

 دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: "رضایی بزنم یا می زنی؟

 رضایی بزنم یا می زنی؟"

 وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: "حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!"

 دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: "بفرمایید این هم کارت شناسایی!"

 مشخصات کارت را با دقت خواندم:

 نوشته بود:

 "حاج حسین خرازی.

 گفتم:"ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم."

 حاجی خندید وگفت :" آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس"

 بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: "رضایی بزنم یا می زنی؟"

منبع:www.karbala275.blogfa.com

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ] [ 13:9 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

عجب از این عقلِ واژگونه ، كه مارا در جستجوی شهدا ، به قبرستانها میكشاند ! پندار ما این است كه شهدا رفته اند و ما مانده ایم ؛ حال آنكه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است !

 عقل می گوید :  بمان ؛ عشق می گوید :  برو ؛  و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرتِ میانِ عشق و عقل، معنا شود.

بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ، راحلان طریق عشق میدانند كه ؛ ماندن نیز در رفتن است!!!

                                          (شهید مرتضی آوینی)

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:عقل,عشق,ماندن,رفتن,شهدا,آینی, ] [ 12:27 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

لحظه ای با خود بیاندیشیم که چرا رفت و ما در مقابل از خود گذشتگی او چه پاسخی داریم؟؟؟......

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:59 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

خدایــــــــــــا......

 

مرا بخاطر گناهانی که در طول روز

با هزاران قدرت عقل

توجیهشان میکنم

ببخــــــــــش....

 

 

 

 

"شهید دکتر مصطفی چمران"

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:53 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

دنیا مشتش را باز کرد

شهدا گل بودند

ما پوچ

خدا آنها را برد

زمان ما را...

 

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:38 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

شهید گمنام....

آرام آرام قاصدكهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .

هر قاصدك بر گلبن لاله ای می نشیند

تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو كند .

فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدكها می كنند.

اما!


ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:20 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:26 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

سلام

دوستان هر کسی به مناسبت عید نوروز هدیه ای داره برای شهدا می تونه تقدیم کنه.از دعا،زیارت،صلوات و ختم گرفته تا حتی یه جمله ی زیبا.

شادی روحشون صلوات

 

مرا بـالی اسـت از پـرواز مـانده
قدمهایی اسـت در آغـاز مـانده

شهیـدان! دستـهایـم را بگیـریـد

منــم همـــراهِ از ره بــاز مـانــده

 

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه:
هیچکس حقی به اندازه شهدا بر گردن بشریت ندارد.

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:17 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ...  می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...


[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:22 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

دانشمندان اعلام کردند ملاقات با یک زن زیبا می‌تواند برای سلامت شما مضر باشد.

تلگراف نوشت: نتایج یک تحقیق در دانشگاه والنسیا نشان می‌دهد که ملاقات با یک زن زیبا باعث افزایش هورمون استرس موسوم به کورتیزول در بدن انسان می‌شود.

این هورمون تحت تاثیر استرس‌های فیزیکی و روانی در بدن انسان تولید می‌شود که می تواند در نهایت منجر به بیماری‌های قلبی شود.

 

برای بررسی این موضوع ، محققان از 84 دانش‌آموز مذکر خواستند که هر کدام در یک اتاق نشسته و مشغول حل یک پازل شوند.در این اتاق دو غریبه که یک مرد و یک زن هم بودند نشسته بودند.

 


دانشمندان متوجه شدند زمانی که فرد غریبه مونث اتاق را ترک می‌کند و دو مرد در کنار یکدیگر باقی می‌مانند میزان هورمون استرس آ‌ن‌ها تغییری نمی کند ، اما زمانی که فرد مذکر اتاق را ترک می‌کند ، میزان هورمون استرس در شخص افزایش پیدا می‌کند.

کورتیزول در دوزهای کوچک می‌تواند تاثیرات مثبتی در بدن داشته باشد و میزان هوشیاری و سلامت کلی بدن را افزایش دهد .اما در صورتی که این هورمون به طور مداوم در بدن انسان باشد می‌تواند منجر به بروز بیماری‌های پزشکی مانند بیماری‌های قلبی ، دیابت و فشار خون بالا شود.
 

 

 

 

 

 

اول یه سؤال:
آیا باز هم کسی هست که ادعا کنه : با حذف حجاب و پوشش در دنیای غرب، روابط بین مردان و زنان عادی شده!

 

 

 

دوم:
با دیدن این خبر هم خوشحال شدم، هم ناراحت!
خوشحال شدم چون می بینم یافته های علمی یکی پس از دیگری، صحت آموزه های اسلامی رو تایید می کنند. و به قول معروف "مدعیان دانایی تازه دارن میرسن به درستی حرفایی که هزار و چهارصد سال پیش اسلام گفته بود."

 

 

 

بذارین در اینجا دو نمونه ی مرتبط با بحثمون بگم، خیلی حال میده:

 

 

 

حضرت محمد (ص) فرمود : شیطان به حضرت موسی (ع) گفت : ای موسی ! با زنی که به تو محرم و یا حلال نیست خلوت مکن ( تنها مباش ) ، به خاطر آنکه هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمی کند ، مگر این که من همراه آن دو هستم. ( و خودم شخصا آن دو را برای گناه و رابطه نامشروع تحریک و وسوسه می کنم )
بحارالانوار جلد 13 صفحه 350

مولا علی (ع) می فرماید : اختلاط و گفتگوی مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد ، و دلها را منحرف میسازد.
بحارالانوار جلد 74 صفحه 291

 

 

 

و اما ناراحت شدم؛
چون آدم وقتی فلسفه ی دستورات الهی رو بدونه ناخودآگاه ممکنه رنگ تعبّدی کارهاش کم بشه.
در "عبادت" و احساس بندگی لذتی هست که هرگز در "خودخواهی" وجود نداره. کسی که برای رضای خدا و به عشق او "روزه" میگیره کجا و کسی که برای تناسب اندام، سختی رعایت "رژیم غذایی" رو تحمل میکنه کجا؟!

 

 

 

نمی خوام بگم که دونستن فلسفه و فواید دستورات دینی بده. بلکه خیلی هم خوبه؛ و باعث بالا رفتن اطمینان قلبی میشه. اما به شرطی که بعد از دونستن فواید این دستورات باز هم کارهای خوبمون رو برای خدا انجام بدیم نه برای سود مادی خودمون؛ و این، کمی کار رو سخت میکنه!

 

 

 

کاری که بدون اخلاص انجام بشه قطعا از نتایج معنوی بی بهره میشه و فقط به نتایج مادی میرسه اما کاری که با اخلاص و فقط برای رضای خدا انجام بشه هم از نتایج معنوی با بهره میشه و هم به نتایج مادی و دنیایی میرسه.

 

 

 

امام صادق(ع) فرمود: «النّظرة سهمٌ من سهام ابلیس مسمومٌ مَن ترکها للّه لا لغَیره اعقبه اللّه ایماناً یجد طعمه؛
نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلوده اى از تیرهاى شیطان است. هر کس آن را براى خدا ترک کند نه بخاطر غیر او، خدا ایمانى به او مى دهد که مزّه آن را مى چشد.»
من لا یحضره الفقیه ، ج 4، ص 11.

 

 

[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:حجاب,عفاف,زنان زیبا, ] [ 13:16 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]


هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد



چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند

سارای دیگری در ، مهران شده شهیده
دارا کجاست؟ او در ، اروند آرمیده

دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر

سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون

خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است

در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند

 



دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ،‌ چادر « لباس جین » شد

با چفیه ای که گلگون از خون صد چو دارا ست
سارا خود ،‌ از برای ، ‌جلب نظر بیاراست

دارا و گشواره ،‌ حقا که شرم دارد
در دست هایش امروز ، او بند چرم دارد

 



با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!

 


 

شاعر: مرحوم ابوالفضل سپهر

منبع:WWW.TESA313.COM

[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:6 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

نقل قول:

بحبوحه ی عملیات بودیم که یهو دیدیم تیربار شلیک نمی کنه.به تیربارچی گفتم چی شده؟؟گفت نمی دونم شلیک

نمی کنه.همه چیو بررسی کردیم مشکلی نداشت.یهو دیدیم انگشت سبابه ی تیرانداز.........

حال وای بر ما.........

در دانشگاه آزاد اسلامی شهر ما همایشی برگزار میشه و در اون همایش از شهدا بحث میشه و نماینده ی شهر در

مجلس شورای اسلامی با قاطعیت می گوید محیط آموزشی جای بحث درباره ی خون نیست.برای چه رفتند؟برای

چه تلاش کردند؟آیا هدفشان جز سربلندی میهن اسلامی و دفاع از شرف و ناموس و سربلندی امروز ما بود؟آیا اینو که

ما به راحتی میتونیم در دانشگاه حضور پیدا کنیم و درس بخونیم رو مدیون شهدا و خونی که دادن نیستیم؟اونا

رفتن،ولی رفتن که ما بمونیم،بمونیم که راهشون رو ادامه بدیم نه اینکه روی خونشون پا بذاریم و براحتی از خون

شهدا بگذریم.خون بهای شهدا چیه؟بی غیرتی؟بد حجابی یا در برخی موارد بی حجابی؟نه......نه.......نه.رفتن که ما

در پناه اسلام زندگی کنیم.ناموسشون با عفاف و حجاب و پاکدامنی در جامعه حضور پیدا کنه.

اون رزمنده اون لحظه تنها فکرش دفاع از میهنش و سربلندی بود که حتی متوجه قطع شدن انگشتش نشد ولی

امروزه بعضی از ماها به تنها چیزی که فک نمی کنیم سر بلندیه.

آیا ما از خون شهدا خجالت نمی کشیم؟چطوری می خوایم جواب اون رزمنده ی جانباز رو بدیم؟چطوری می خوایم

در آخرت سرمون رو جلوی شهدا بالا بگیریم؟چطوری می خوایم جواب مادر دلشکسته ای که هزاران آرزو برای بچش

داشت ولی خونشو تقدیم میهن کرده؟چطوری می خوایم جواب مادری رو بدیم که بعد از سالها چشم انتظاری

با رسیدن استخون های بچش یکم آروم تر شده؟وای بر ما،چطوری می خوایم جواب مادری رو بدیم که هنوز

چشمش به در خونس که شاید از بچه ی مفقود الاثرش خبری بیاد؟

وای بر ما............

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:43 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

شاید اگر کمی آدم با انصافی باشیم و بریم اول یه نگاه به دور و برمون بکنیم و بعد بریم یه نگاه به زمان اتقلاب و بعد انقلاب بندازیم ؛ خودمون خیلی زود متوجه می شیم که یه حدود سی ساله پیش یه سری آدم های با دین و ایمون و با معرفت پیدا شدن ، رفتند جنگیدند تا خدای نکرده مملکت و انقلاب شون از بین نره . تا یه وقتی پیش خدا شرمنده نشن ؛ و خیلی خیلی ببخشین ، رفتن تا خدای خدای ناکرده دشمن نیاد به ناموس شون دست درازی کنه . آره ! اونا رفتن تا خواهرها و مادرهاشون رو از دست یه سری آدم بی دین نجات بدن . البته این بعد قضیه است . ولی این بعد از اون مهم هاشه .

ولی خوب ! اونا که رفتن و این مملکت و گذاشتن رو دست ما ، ولی انصافا همون جور که اونا می خواستن ، امروزه ناموس شون در حفاظته ؟ یعنی الان همه ی خواهر ها و مادر ها حجاب شون رو رعایت می کنن ؟ یعنی پسر ها دیگه به ناموس دیگران …

بله . شرم دارم . من که نمی تونم بگم ولی خدا خیر این شهید مشهدی با معرفت رو بده که ما رو نجات داد . این پسر با دین و مذهب که اسم مبارک اش جواد محمدی و سال ۶۶ به شهادت رسیده ، تو وصیت نامه خودش به همه ی خواهر های خودش که می دونم همه شون رو مثل خواهر خودش دوست داره ، این جوری میگه:

«یک خواهش دارم از خوهران ! خواهرم حجاب تو وقار توست . سعی کن همیشه حجاب خود را حفظ کنی . وقعا سزاوار نیست که جوانان این طور در جبهه ها جان خود را در راه اسلام و احکام دین خدا از دست بدهند و تو در پشت جبهه حاضر نباشی حتی حجاب خود را حفظ کنی . امیدوارم که تمام خواهرها با رعایت و حفظ حجاب خود پاسدار خون شهدا باشند و چنان باشد که در روز حساب و در پیشگاه عدل الهی و حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو سفید باشند»

من به خودم و بعضی از خواهر های گلم که یه کمی به حجاب کامل اعتقادی ندارن ولی میدونم ته دل شون نیت های همه شون پاک (انشاءالله) میگم : که برادرا و خواهرهای عزیز ! آخه این درسته که اون سی سال پیش نوجوون ها و جوون های این مملکت برای من و شما رفتن و اونوقت ما بیایم یه کمی با اونا بد تا کنیم؟ یعنی نباید ما ادامه دهنده ی راه اونا باشیم؟…

[ دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, ] [ 18:58 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

خواهرم میدانی اینجا ایران است؟ میدانی اینجا چه کسانی زندگی میکردند؟ چه کسانی برای این وطن خون دادند؟ خمینی را میشناسی؟ همت را چه طور؟ باکری, چمران , آوینی؟ میدانی اینها که بودند؟ میدانی برای چه شهید شدند؟ اصلا میدانی شهید یعنی چه؟

آنها برای دفاع از وطنشان , اسلامشان , ناموسشان شهید شدند...

تا به حال وصیت نامه ی شهیدی را خوانده ای؟؟ کمتر وصیت نامه ای را پیدا میکنی که خواهران را به حفظ حجاب توصیه نکرده باشد. این است احترام به خون شهید؟

مطمئنم اگر به فرض محال روزی بی بی سی از شما بخواهد چادر سرتان کنید و پوشیه هم بزنید بی معطلی می پذیرید!!! احسنت به این همه هویت ملی.احسنت...

نقل شده که در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران به خاطر اینکه استادی به یکی از دانشجویان کلاسش آن هم به صورت شخصی تذکر داده بود که با پوشش مناسبتری در کلاس حضور یابد ، کلاس درس را تعطیل کرده اند؟؟!!

از کی تا حالا امر به معروف شده گناه کبیره و امر به منکر ثوابی کبیرتر؟؟!!

نه! بدحجابی یا در برخی اوقات بی حجابی بعضی از دختران ما با تذکر جدی و غیرجدی حل نمی شود. وقتی دختر ۵ ساله ما فکر میکند با آرایش زیباتر میشود ، و حتی والدینش نیز او را به این کار تشویق میکنند کار از این تذکرات گذشته است...

خواهرم از خون شهیدان وطنت خجالت نمی کشی....

[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, ] [ 1:41 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

گفتیم چه شد یاد شهیدان


                  گفتند...


 

               یک کوچه به نامشان نکردیم مگر!؟


 
[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 22:10 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

دلم تنگ شهیدان است امشب که همرنگ شهیدان است امشب

من از خون شهیدان شرم دارم که خلقی رابه خود سرگرم دارم

زمن پرسید فرزند شهیدی که بابای شهیدم را ندیدی؟

به من میگفت مادر او جوان بود دلیر و جنگجو وپر توان بود

نمیدانم چه سودائی به سر داشت به دوشش کوله باری از سفر داشت

قدم در کوچه باغ عشق میزد به جان خویش داغ عشق می زد

چه عشقی؟ عشق مولایش خمینی که بوسد تربت سبز حسینی

 

به امیدی که از آن گل کام گیرد بگرید تا دلش آرام گیر

[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 22:2 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

سلام ای پاسداران ولایی
شهیدان جهاد خودکفایی

سلام ای پیش‌مرگان ولایت
حسینی مسلک و قالوا بلایی

به صورت؛ تابش نور محمد
به سیرت؛ انبیایی، اولیایی

"ملارد" از خون پاکان کربلا شد
محرم کرد از ایشان رونمایی

چه سرداران که در خط مقدم
همیشه بوده با روح خدایی

در این سی سال بسته نقش ایثار
به لوح خون ز نایی نینوایی

محرم را به استقبال رفته
نه سر در پیکر و نه دست و پایی

بلی این است رسم و راه عاشق
هما را کی سزد غیر از همایی

چه خوش گفته است مولانای بلخی:
"کجايید ای شهیدان خدایی؟"

"کجايید این سبکبالان عاشق"
"پرنده تر ز مرغان هوایی"


ادامه مطلب
[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 22:1 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

وقتی سرداری در گمنامی شهید بشود، سخن گفتن از او سخت خواهد بود و شاید بهترین کسانی که می‌توانند در مورد او صحبت کنند، دوستان و همرزمان بسیار نزدیکش باشند.

سردار شهید حاج حسن تهرانی‌مقدم، یکی از همان‌هایی است که دوستانش، اولین ویژگی او را در "گمنامی‌" و "اخلاص" خلاصه می کنند و همین گمنامی است که موجب می‌شود تا برای شناخت بیشتر او سراغ یکی از نزدیک‌ترین‌هایش برویم.

سردار امیرعلی حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران که بیش از سه دهه از نزدیکترین دوستان سردار طهرانی‌مقدم بود، در گفت‌وگویی به برخی خاطرات و خصوصیات همرزم شهیدش می پردازد که امید است در آستانه چهلمین روز شهادت این سردار سرافراز سپاه اسلام، مقبول دوستداران راه شهدا بیفتد.

سردار حاجی زاده در ابتدای این گفتگو به این نکته اشاره می کند که دوست دارد همچون ایام دفاع مقدس، همرزم شهیدش را با نام کوچک صدا کند چرا که این نشانه ای از آن روزهاست که هیچ لقب و عنوانی جز اسم کوچک در میان رزمندگان رایج نبود.

متن کامل این گفتگو یه شرح زیر است.

تنها خواص سپاه او را می شناختند

روحیه حسن اینطور بود که خودش می خواست گمنام باشد و همین، کار دوستانش را سخت می کرد. البته ما شهدای زیادی داشتیم که مردم آنها را می شناختند و دوستان و نزدیکان آنها، فقط قدری اطلاعات بیشتر از آنها می دادند اما حسن از اول دوست داشت گمنام باشد و این گمنامی هم به گونه ای بود که غیر از خواص سپاه، کسی او را نمی شناخت.

ما در سی سالی که با حسن بودیم، چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم و اولین موضوع که برای ما از همان سالهای اول جنگ، مشهود بود اینست که هر کار او تنها برای رضای خدا بود و دیگران را هم به این کار توصیه می کرد.

اینکه می گویم "هر کاری" یعنی حتی ورزش کردن، غذاخوردن و دعا کردنش هم تنها برای رضای خدا بود و این را در عمل نشان می داد.

[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 21:57 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام.سعی کنید بخونید.مطمئنم ضرر نمی کنید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان از زمین خاکی تا آسمان افلاکی و آدرس khakyha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 27036
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 62
تعداد آنلاین : 1

جنگ دفاع مقدس