از زمین خاکی تا آسمان افلاکی....

از زمین خاکی تا آسمان افلاکی....
قالب وبلاگ

نقل قول:

جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد. دستور رسید. هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد

 نشود. من به اتفاق یکی از بچه‌هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم.

 کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه

 می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند.

 نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت.

 جلو رفتم و گفتم: "لطفا کارت شناسایی."

 گفت: "ندارم."

 گفتم:"ندارید؟"

 گفت:" نه ندارم."

 گفتم:" پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!"

 دستش را روی شانه راننده زد و گفت: "حرکت کن:

 جلویش ایستادم و گفتم:" کجا؟"

 گفت:"تو محوطه"

 گفتم: "نمی شه"

 گفت: "بهت میگم بروکنار."

 گفتم:"نه آقا نمیشه."

 گفت:"چی چی رو نمیشه، دیرم شد."

 محکم واستوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم:

 "آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن."

 دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: "رضایی بزنم یا می زنی؟

 رضایی بزنم یا می زنی؟"

 وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: "حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!"

 دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: "بفرمایید این هم کارت شناسایی!"

 مشخصات کارت را با دقت خواندم:

 نوشته بود:

 "حاج حسین خرازی.

 گفتم:"ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم."

 حاجی خندید وگفت :" آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس"

 بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: "رضایی بزنم یا می زنی؟"

منبع:www.karbala275.blogfa.com

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ] [ 13:9 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

عجب از این عقلِ واژگونه ، كه مارا در جستجوی شهدا ، به قبرستانها میكشاند ! پندار ما این است كه شهدا رفته اند و ما مانده ایم ؛ حال آنكه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است !

 عقل می گوید :  بمان ؛ عشق می گوید :  برو ؛  و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرتِ میانِ عشق و عقل، معنا شود.

بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ، راحلان طریق عشق میدانند كه ؛ ماندن نیز در رفتن است!!!

                                          (شهید مرتضی آوینی)

[ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:عقل,عشق,ماندن,رفتن,شهدا,آینی, ] [ 12:27 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

لحظه ای با خود بیاندیشیم که چرا رفت و ما در مقابل از خود گذشتگی او چه پاسخی داریم؟؟؟......

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:59 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

خدایــــــــــــا......

 

مرا بخاطر گناهانی که در طول روز

با هزاران قدرت عقل

توجیهشان میکنم

ببخــــــــــش....

 

 

 

 

"شهید دکتر مصطفی چمران"

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:53 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

دنیا مشتش را باز کرد

شهدا گل بودند

ما پوچ

خدا آنها را برد

زمان ما را...

 

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:38 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

شهید گمنام....

آرام آرام قاصدكهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .

هر قاصدك بر گلبن لاله ای می نشیند

تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو كند .

فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدكها می كنند.

اما!


ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 20:20 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:26 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

سلام

دوستان هر کسی به مناسبت عید نوروز هدیه ای داره برای شهدا می تونه تقدیم کنه.از دعا،زیارت،صلوات و ختم گرفته تا حتی یه جمله ی زیبا.

شادی روحشون صلوات

 

مرا بـالی اسـت از پـرواز مـانده
قدمهایی اسـت در آغـاز مـانده

شهیـدان! دستـهایـم را بگیـریـد

منــم همـــراهِ از ره بــاز مـانــده

 

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه:
هیچکس حقی به اندازه شهدا بر گردن بشریت ندارد.

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:17 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]


هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد



چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند

سارای دیگری در ، مهران شده شهیده
دارا کجاست؟ او در ، اروند آرمیده

دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر

سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون

خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است

در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند

 



دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ،‌ چادر « لباس جین » شد

با چفیه ای که گلگون از خون صد چو دارا ست
سارا خود ،‌ از برای ، ‌جلب نظر بیاراست

دارا و گشواره ،‌ حقا که شرم دارد
در دست هایش امروز ، او بند چرم دارد

 



با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!

 


 

شاعر: مرحوم ابوالفضل سپهر

منبع:WWW.TESA313.COM

[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:6 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]

 

نقل قول:

بحبوحه ی عملیات بودیم که یهو دیدیم تیربار شلیک نمی کنه.به تیربارچی گفتم چی شده؟؟گفت نمی دونم شلیک

نمی کنه.همه چیو بررسی کردیم مشکلی نداشت.یهو دیدیم انگشت سبابه ی تیرانداز.........

حال وای بر ما.........

در دانشگاه آزاد اسلامی شهر ما همایشی برگزار میشه و در اون همایش از شهدا بحث میشه و نماینده ی شهر در

مجلس شورای اسلامی با قاطعیت می گوید محیط آموزشی جای بحث درباره ی خون نیست.برای چه رفتند؟برای

چه تلاش کردند؟آیا هدفشان جز سربلندی میهن اسلامی و دفاع از شرف و ناموس و سربلندی امروز ما بود؟آیا اینو که

ما به راحتی میتونیم در دانشگاه حضور پیدا کنیم و درس بخونیم رو مدیون شهدا و خونی که دادن نیستیم؟اونا

رفتن،ولی رفتن که ما بمونیم،بمونیم که راهشون رو ادامه بدیم نه اینکه روی خونشون پا بذاریم و براحتی از خون

شهدا بگذریم.خون بهای شهدا چیه؟بی غیرتی؟بد حجابی یا در برخی موارد بی حجابی؟نه......نه.......نه.رفتن که ما

در پناه اسلام زندگی کنیم.ناموسشون با عفاف و حجاب و پاکدامنی در جامعه حضور پیدا کنه.

اون رزمنده اون لحظه تنها فکرش دفاع از میهنش و سربلندی بود که حتی متوجه قطع شدن انگشتش نشد ولی

امروزه بعضی از ماها به تنها چیزی که فک نمی کنیم سر بلندیه.

آیا ما از خون شهدا خجالت نمی کشیم؟چطوری می خوایم جواب اون رزمنده ی جانباز رو بدیم؟چطوری می خوایم

در آخرت سرمون رو جلوی شهدا بالا بگیریم؟چطوری می خوایم جواب مادر دلشکسته ای که هزاران آرزو برای بچش

داشت ولی خونشو تقدیم میهن کرده؟چطوری می خوایم جواب مادری رو بدیم که بعد از سالها چشم انتظاری

با رسیدن استخون های بچش یکم آروم تر شده؟وای بر ما،چطوری می خوایم جواب مادری رو بدیم که هنوز

چشمش به در خونس که شاید از بچه ی مفقود الاثرش خبری بیاد؟

وای بر ما............

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:43 ] [ عمــemadـــاد ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام.سعی کنید بخونید.مطمئنم ضرر نمی کنید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان از زمین خاکی تا آسمان افلاکی و آدرس khakyha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 27015
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 62
تعداد آنلاین : 1

جنگ دفاع مقدس